کد مطلب:189024 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:134

ستیز با بدعت گذاران
ستیز با كژراهگی و نحله سازان و بدعت گذاران كه در زمان باقر العلوم علیه السلام رواج یافته بودند؛ از اقدام های دیگر فرهنگی حضرت می باشد.

در زمان باقر العلوم علیه السلام اصحاب رای و قیاس میدان دار عرصه های فقه و فقاهت بودند. در زمان باقر العلوم علیه السلام گروه های منحرف كه برخی خود را وابسته به اهل بیت نیز قلمداد می نمودند، آشكار شده بودند. امام همام با صراحت كامل آنان را رسوا می سازد. بدعت گذاران را افرادی دور از دین و دیانت معرفی می نماید. و غلات را از پیرامون عترت طرد می كند. سایر كژراهگی های گروه های منحرف را رسوا می سازد.

در مورد بدعت، اندیشه زلال حضرت این گونه است كه: من افتی الناس بغیر علم و لا هدی لعنته الملائكة الرحمة و ملائكة العذاب. [1] «هر كس بدون آگاهی و رهنمون فتوا دهد، فرشتگان رحمت و عذاب وی را لعنت و نفرین خواهند نمود.» در گفتار دیگر بدعت گذاری را مشرك معرفی می كند، ادنی الشرك ان تبتدع الرجل رأیا فیحب علیه و یبغض. [2] «پایین ترین مرحله شرك این است كه كسی دیدگاهی را بدعت گزاری كند و آن را محور دوستی و دشمنی ها قرار دهد».

در رفتار هم حضرت به طور شفاف بدعت گزاران را معرفی و رسوا



[ صفحه 260]



می سازد. سدیر صیرفی روایت می كند، من در حال بیرون آمدن از مسجدالحرام بودم كه مشاهده كردم باقر العلوم علیه السلام می خواهد وارد مسجدالحرام شود. حضرت دست مرا گرفت رو به سوی كعبه نمود و فرمود،ای سدیر، از جانب خدا دستور است كه مردم به سمت این خانه بیآیند و طواف دهند و به نزد ما آیند و دوستی و محبت خویش را بر ما عرضه كنند.

آنگاه فرمود افرادی كه سد راه خدا هستند را بر شما معرفی كنم. حضرت نگاهی كرد به ابوحنیفه و سفیان ثوری كه در مسجد در حالی كه عده ای به دور آنان گرد آمده بودند، فرمود: اینان سد راه خدا هستند. اینان بدون رهنمون از جانب خدای سبحان با مردم سخن می گویند. اگر این افراد پلید در خانه های خود می نشستند و مردم را گمراه نمی ساختند، مردمی كه در جستجوی حقیقت بودند، به سوی ما می آمدند و ما آنان را از خدا و رسول با خبر می ساختیم، حتی یأتونا فنخبرهم عن الله تبارك و تعالی عن رسوله. [3] در این گفتار شفاف باقر العلوم علیه السلام بدعت گزاران را آشكارا رسوا می سازد.

در مورد غلات صریح و شفاف از سران گمراه آنان مانند مغیرة بن سعید و بنان بن تبان ابراز بیزاری می جوید، مثله (مغیرة) مثل بلعم. [4] «مثل (مغیره) همانند بلعم گمراه است.» لعن الله بنان التبان و ان بنانا لعنه الله كان یكذب علی ابی علیه السلام اشهد ان ابی علی بن الحسین كان عبدا صالحا. [5] «خدا لعنت كند بنان تبان را، بنان بر پدر من دروغ می بافت، من شهادت می دهم



[ صفحه 261]



كه پدرم بنده شایسته خدا بود.»

پندارهای غلات كه در مورد علی علیه السلام غلو نموده و حضرت را از حد بشر و مخلوق فراتر می پندارند. نقد می نماید، لا تضعوا علیا دون ما وضعه الله و لاترفعوه فوق ما رفعه الله [6] «علی را كمتر از آن كه خدا قرار داده و برتر از آن كه خدا قرار داده قرار ندهید».

یا معشر الشیعه شیعة ال محمد كونوا النمرقة الوسطی یرجع الیكم الغالی و یلحق بكم التالی. [7] «ای شیعیان و پیروان آل محمد، راه اعتدال را پیش گیرید، تا تندروها و نیز وامانده ها به شما ملحق شوند».

از مرجئه بیزاری می طلبد، اللهم العن المرجئة فانهم اعداؤنا فی الدنیا و الاخرة. [8] «خدایا مرجئه را لعنت كن كه آنان دشمنان ما در دنیا و آخرت می باشند.» مرجئه بر این پندار غلط هستند كه با اعتقاد و ایمان، گناه آسیبی نمی رساند! همان گونه با كفر، رفتار شایسته ثمری ندارد و نیز عمل را از لحاظ رتبه بعد از نیت می دانند.

ایده ی اشاعره را كه جبر را برگزیده اند و معتزله را كه تفویض را انتخاب نموده اند، این گونه نقد می كند: ایاك ان تقول بالتفویض فان الله عزوجل لم یفوض الامر الی خلقه وهنا و ضعفا و لا اجبرهم علی معاصیه ظلما. [9] «بپرهیز از اعتقاد به تفویض، زیرا خدای عزوجل كار را به خاطر سستی و خستگی به خلقش واگذار ننموده است و نیز آنان را به گناهان مجبور نساخته است».



[ صفحه 262]



در برابر مجسمه كه می پندارند كه خدا در قیامت به صورت جسم پدیدار می شود، و نیز در برابر مشبهه كه خدای بی همانند را به مخلوقات تشبیه می كنند روشن گری می نماید: ان ربی تبارك و تعالی كان لم یزل حیا بلا كیف و لم یكن له كان و لا كان لكونه كیف و لا كان بكونه كیف و لا كان له این و لا كان فی شی ء و كان علی شی ء. [10] «خدای سبحان هماره زنده بوده است از كیف و حالت ها و زمان و مكان برخوردار نیست. خدا در داخل چیزی نیست، همانند اجسام و بر روی چیز دیگری قرار ندارد.» كه این ها بخشی اندك از روشن گری های حضرت در راستای مقابله با بدعت گزاران و گروه های باطل گرا می باشد.


[1] وسائل، ج 18، ص 9.

[2] محاسن، ص 205.

[3] اصول كافي، كتاب الحجه، باب ان الواجب علي الناس بعد ما يقضون...، حديث 3.

[4] رجال كشي، ص 227.

[5] بحار، ج 25، ص 296 و 297.

[6] امالي صدوق، ص 216، مجلس 38، حديث 4.

[7] اصول كافي، باب الطاعه و التقوي، حديث 6.

[8] كافي، ج 8، (روضه) ص 276، بحار، ج 46، ص 291.

[9] احتجاج، ج 2، ص 327.

[10] اصول كافي، باب الكون و المكان، حديث 3.